انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر

متن مرتبط با «آسانسور» در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر نوشته شده است

موضوع انشا دکمه آخر آسانسور را زدند

  • موضوع انشا: دکمه آخر آسانسور را زدند (زدم)... باایستادن تاکسی سریعاکرایه رابه سوی راننده پرتاب کردم وازماشین قراضه اش خارج شدم....تابه حال به این منطقه نیامده بودم اماساختمان شرکت وتابلویش به قدری بزرگ وواضح بودکه بی هیچ دردسری بتوانم آدرس راپیداکنم!پس ازکشیدن یک نفس عمیق،بااسترس واردشرکت شدم،درهمان لحظه اول ورودم یک آقابه سمتم آمدوپس ازگفتن توضیحاتم مرابه سوی خانومی که منشی شرکت بود راهنمایی کرد.مقابلش ایستادم وگفتم:محسنی هستم...برای مصاحبه اومدم.آهانی گفت وبه داخل سیستمش نگاهی انداخت،نگاهم رابه داخل شرکت سوق دادم: شرکت بزرگ ومجهزی بودوهمین باعث شده بوداعتمادبه نفسم راازدست بدهم وبه نحوی ازآمدن پشیمان شده بودم که صدای منشی باعث توقف افکارم شدطبقه17،میتونیدبامنشی اقای مدیرهماهنگ کنیدتاشماروبه دیدنشون بفرستن.به "ممنونی"اکتفاکردم وواردآسانسورشدم.خسته بودم چراکه صبح،زودبیدارشده بودم تابتوانم به موقع به مصاحبه برسم ودراولین ملاقات بی مسئولیت نشان داده نشوم.به همین دلیل چشمانم راروی هم گذاشتم تاکمی ازخستگی ام کاسته شود.مدت زیادی گذشته بوداماآسانسورهنورازحرکت نایستاده بود،چشمانم راباتعجب بازکردم ودکمه ی طبقه ی موردنظرراچندباردیگرفشردم اماتغیری ایجادنشد!ترسیده بودم ونمیدانستم بایدچه کنم،ناچاراتصمیم گرفتم که به درآسانسوربکوبم وباسروصدادیگران را به اینجابخوانم،هرچنداین کارهم کمی به دورازشخ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها