انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر

متن مرتبط با «ابر» در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر نوشته شده است

نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گوی ابر با آسمان

  • نگارش یازدهم درس چهارم  گفت و گوی ابر با آسمان ▪️به نام خالق هستی بخشابر که نمی توانست دست روی دست بگذارد و نظاره گر حال پریشان و آشفته ی آسمان باشد؛ نزد آسمان رفت وبه اوگفت:«ای دوست من چرا اینقدر آشفته وپریشانی؟! حال بد تو رنگ و روی من رانیز دگرگون کرده. من طاقت غم تو را ندارم بامن حرف بزن وخودت را خالی کن. آسمان گفت:«عزیز من دست روی دلم نگذار که هم غم دارد و هم بوی دلتنگی!... ناگزیرم برای اینکه اندکی حال روحی ام سامان بگیرد. خودم راخالی کنم؛ باران را ازچشم خودم بیندازم.»بااین حرف، آسمان نمی تواند بغض خودراقورت دهد. با تمام وجود و از ته دل ناله سر می دهد و صدای مهیب رعدوبرق وجود آسمانیان و همچنین زمینیان را می لرزاند. باران با ناز و رقص، دلبرانه بر روی زمین می ریزد و آن را لمس میکندوصدای زیبای خود را بلند تر می کند تا با درختان، گل ها وحتی انسان ها حال واحوال کند. چتر با دیدن باران از شوق، بالا و پایین می پرد. به او سلام می دهد.می گوید: دلم بی نهایت تنگت بود! ای دوست همیشگی من! چتربه باران گفت:«چرا همه تو را دوست دارند ولی من راانتخاب می کنند؟ باران باکمی تأمل گفت:«انسانها موجوداتی خارق العاده و عجیب اند که نمی شود آنها را دقیق پیش بینی کرد. چتر گفت:«نامردی است که زحمت باریدن و رقصیدن باتو باشد و زحمت خیس نشدن بامن!اما لذت وخوشحالی مال دونفری باشد که به واسطه ی ما عاشقانه کنارهم قدم می زنند. چتر باری دیگر، سوالی آسمان رانگاه کرد و گفت:«ای دوست من تو چرا با وجود اینکه روحی لطیف واحساسی داری اما زمانی که دلت از زمین و زمان می گیرد آنچنان فریاد می زنی (درقالب رعدوبرق) که در زمینیان رعب و وحشت ایجاد می کنی؟ باران چهره ی خود را درهم کشید وگفت:«آن لحظه آنقدر دلم گرفته است که, ...ادامه مطلب

  • نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من آن ابری هستم که ...

  • نگارش دهم جانشین سازی موضوع: من آن ابری هستم که ... من آن ابری هستم که شب ها نمی تواند با مادر خود آسمان حرف بزند و درد و دل کند چون آنقدر شب ها انسان ها با مادرش حرف می زنند که دیگر وقتی برای من نمی, ...ادامه مطلب

  • نگارش دهم درس اول با موضوع ابر

  • نگارش دهم درس اول موضوع: ابر  ابر، این توده ی پشمکی، آسمان را با نقش و نگارهایی که درست میکند زیبا جلوه میدهد.حرف های زیادی برای گفتن دارند که با گریه ،غرش و گاهی با آرام بودنشان به ما می گویند . عصب, ...ادامه مطلب

  • موضوع انشا مقایسه ابر و کودکی هایمان

  • موضوع انشا : مقایسه ی ابر و کودکی هایمان در این روزگار قصه ها بسیارند ، انگار بازار رویا های کودکانه داغ شده است ، هرآنکس که به کودکی های خویش سفر می کند جای ردپایش را در سرزمین رویا ها به جای می گذا, ...ادامه مطلب

  • نگارش دوازده سازه نوشتاری مثل نویسی ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند

  • نگارش دوازده سازه نوشتاری مثل نویسی ضرب المثل: آفتاب پشت ابر نمی ماند! در دشتی وسیع،جویبارجوینده در جستجوی حقیقت جهان گردی میکرد در پستی و بلندی کوه ها،اعماق دره ها ،بالای شاخسار های بیدمجنون ،در دل , ...ادامه مطلب

  • موضوع انشا صدای خیس و بارانی ابرها

  • موضوع انشا: صدای خیس و بارانی ابرها باران شاید، یکی از زیباترین و شیرین ترین رازهای آفرینش هستی باشد که می توان آن را تبسم آسمان نامید.گاهی اوقات که دل آسمان می گیرد و سینه اش محکم تر می تپد، قطرات بازیگوش از پهنه آبی بی کران آسمان می بارد و می بارد و می بارد. باران، نه تنها خود بوی بهار می دهد، بلکه برای دانه های خاک نیز رایحه بهار به ارمغان می آورد.[enshay.blog.ir] راز آرامش، در شیرینی دلچسب بهار، گرمای خیال انگیز تابستان، رنگارنگی حیرت انگیز پاییز و سرمای سپید زمستان از سقف بی ستون آسمان می بارد. بوی خاک های خیس باران خورده برای بعضی ها رایحه آرامش است و برای بعضی دیگر رایحه درد. برای بعضی از انسان ها، تفسیر احساس بی نظیر خود از باران غیر ممکن است اما برخی دیگر، ریزش قطره های باران را در امتداد آشفتگی های خود می بینند؛ باران، دست های خیس و نمناکش را بر شانه های آنها می گذارد و لبخند تلخ خویش را به آنها نشان می دهد؛ اما کم نیستند انسان هایی که آرامش شیرین و طعم ترانه انگیز باران را با هیچ چیز عوض نمی کنند. وقتی باران می بارد، گویی آزمون عشق آغاز می گردد و آیینه خیال به ناکجا آباد می رود. ابرهای بی ریا با نگاه خیس خود، جلال و جمال و عزت و حکمت و قدرت و ابهت و عظمت خدا را به موجودات جهان یادآور می شوند. بارش باران، شروع اندیشه ای نو در دل انسان هاست؛ اندیشه ای به بلندای نردبان خیا, ...ادامه مطلب

  • انشا با موضوع ریشه هایم در ابر فرو رفته

  • موضوع انشا: ریشه هایم در ابر فرو رفته باسلامی به رنگ شور. من درخت هستم درختی که شاخه ای شکوفه بار ریشه های در آسمان فرو رفته .صدای جیک جیک پرنده ها ریشه های را در سینه آسمان را شکافته است دل ابر ها گرفته و می خواهند گریه کنند .نمیدانم چگونه به زندگی بگویم که بیا چند قدمی با هم راه برویم وحرفبزنیم ک, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها