انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر

متن مرتبط با «باران» در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر نوشته شده است

نگارش دهم درس دوم با موضوع باران

  • نگارش دهم درس دوم موضوع: باران هنگامی که خداوند باران رحمتش را برای مخلوقاتش به زمین فرو میفرستد،گوش هایم پر میشوند از نغمه های دلنشین نم نم باران و شوری در دلم می افتد و قلبم همانند قلب گنجشگ می زند, ...ادامه مطلب

  • نگارش یازدهم درس دوم توصیف بر اساس زمان و مکان با موضوع بووکه بارانه

  • نگارش یازدهم درس دوم توصیف بر اساس زمان و مکان موضوع: بووکه بارانه در قرون اولیه و زمان باستان ‌‏،إنسان ها قادر نبودند با بلایاى طبیعى مبارزه کنند، در نتیجه راه هایی را برای برخورد با طبیعت به صورتی , ...ادامه مطلب

  • نگارش یازدهم درس دوم متن ادبی با موضوع باران ترانه ای بی مانند

  • نگارش, یازدهم, درس دوم متن ادبی, موضوع,: باران, ترانه, ای بی مانند, هیچ ترانه, ای تا به حال زیباتر از نواختن باران, نشنیده ام، تا به حال نیامده است هیچ سبکی به پای سبک زنش باران, به تار های ساز زمین. کسی است ک, ...ادامه مطلب

  • موضوع انشا صدای خیس و بارانی ابرها

  • موضوع انشا: صدای خیس و بارانی ابرها باران شاید، یکی از زیباترین و شیرین ترین رازهای آفرینش هستی باشد که می توان آن را تبسم آسمان نامید.گاهی اوقات که دل آسمان می گیرد و سینه اش محکم تر می تپد، قطرات بازیگوش از پهنه آبی بی کران آسمان می بارد و می بارد و می بارد. باران، نه تنها خود بوی بهار می دهد، بلکه برای دانه های خاک نیز رایحه بهار به ارمغان می آورد.[enshay.blog.ir] راز آرامش، در شیرینی دلچسب بهار، گرمای خیال انگیز تابستان، رنگارنگی حیرت انگیز پاییز و سرمای سپید زمستان از سقف بی ستون آسمان می بارد. بوی خاک های خیس باران خورده برای بعضی ها رایحه آرامش است و برای بعضی دیگر رایحه درد. برای بعضی از انسان ها، تفسیر احساس بی نظیر خود از باران غیر ممکن است اما برخی دیگر، ریزش قطره های باران را در امتداد آشفتگی های خود می بینند؛ باران، دست های خیس و نمناکش را بر شانه های آنها می گذارد و لبخند تلخ خویش را به آنها نشان می دهد؛ اما کم نیستند انسان هایی که آرامش شیرین و طعم ترانه انگیز باران را با هیچ چیز عوض نمی کنند. وقتی باران می بارد، گویی آزمون عشق آغاز می گردد و آیینه خیال به ناکجا آباد می رود. ابرهای بی ریا با نگاه خیس خود، جلال و جمال و عزت و حکمت و قدرت و ابهت و عظمت خدا را به موجودات جهان یادآور می شوند. بارش باران، شروع اندیشه ای نو در دل انسان هاست؛ اندیشه ای به بلندای نردبان خیا, ...ادامه مطلب

  • موضوع انشا باران نمی بارد

  • موضوع انشا: باران نمی بارد از خیابان های خشک و بی عبور تهران که می گذرم همه چیز برایم خسته کننده به نظر می رسد.قدم،قدم،قدم، راه را آرام آرام و با سکوت طی میکنم اصلا دیگر حوصله ی هیچ چیز را ندارم.هوا بی روح تر از همیشه بود،خشک و سردو خشن....همچنان راه میرفتم قدم به قدم هوا سردتر می شد؛بخار هوا از دهانم گرم تر بیرون می آمد.دیگر درخت های تنومند آنجا برایم اهمیتی نداشت،دیگر قدم زدن در آن خیابان رنگارنگ اهمیتی نداشت .یک عصر زمستانی که فقط سرمایش سوزناک بود اما،اما زمستان مگر بدون برف و باران هم می شود . درست است که در چند سال اخیر هیچ برف دلنشینی در تهران به زمین و دل ننشسته است ولی باران هم دیگر نمی بارد.این خیلی غم انگیز ....هیچ کس درگیر این موضوع بزرگ و مهم نبود چرا که آنها مشغول به کارهای واجبشان بودند و هیچ کسی توجهی به این مشکل بزرگ نمی کرد .کارهای این دنیا مارا از همه چیز بازداشته است ،همه چیز! باران نیست ، باران نمی بارد و این یک حقیقت تلخ است! یک حقیقت محض که خواهی یا نخواهی باید پذیرفتش! شاید اگر الان مثلا:چند سال قبل بود با نباریدن باران مردم به فکر چاره اندیشی بیفتند ،چقدر ما تغییر کرده ایم .درست است که کاری از دستان ما بر نمی آید اما ما وسیله ایم بهترین راه این است که به اقامه نماز بایستیم و از خداوند طلب بارش باران کنیم .این کمبود بارش ها حاصل چیست ؟ یعنی خداوند ما را مشم, ...ادامه مطلب

  • موضوع انشا سرگذشت قطره باران

  • موضوع انشا: سرگذشت قطره باران نامی برای نوشته: قطره بارانی دلتنگ هستم...ای آدمیانی که بر روی کره زمین زندگی می کنید،آیا تا به حال برایتان پیش آمده که دلتان به اندازه پهنای آسمان بگیرد و همچنین برای کسانیکه در آسمان زندگی می کنند،تنگ شود؟شاید با خودتان بگویید این چه سؤالی است؟!معلوم است جوابش منفی می شود.ولی این را بدانید...امروز دلم هوایتان را کرده است و برایتان تنگ شده است.همیشه دلم موقع هایی که هوا آفتابی است برای زمین و اهالی اش تنگ می شود.زیرا خیلی وقت است که به زمین سفر نکرده ام.آخر می دانید،هر وقت که خدا بخواهد من به زمین می آیم و هر وقت او اراده کند،آسمان ابری می شود.ولی من امروز از خدا می خواهم به زمین بروم و با دوستانم ملاقات کنم.مگر من چه گناهی کرده ام؟دل است دیگر...گاهی همچون هنگام غروب آفتاب دلم می گیرد و دوست دارم با زمینی ها عشق بازی کنم.وای...خدای من...آسمان چرا تیره و تار شد؟!گمان می کنم همان دعایم مستجاب شده است.آخر من یک دعا و آرزوی دیگر نیز دارم.دلم می خواهد با باریدن خود دیگران را شاد و مسرور کنم و حس خوبی به آنها دهم.لطفا مرا به شیشه اتاق دختری تنها بیانداز که شاید با دیدن من به آرامش روحی عمیقی دست پیدا کند و غم هایش را فراموش کند.اما امیدوارم چنین دختری در زمین نباشد چون من خوشحالی و شاد بودن دیگران را می خواهم نه غمگین بودنشان را.دیگر وقت آمدنم به زمین فرا , ...ادامه مطلب

  • موضوع انشا قطرات باران

  • موضوع انشا: قطرات باران از مدرسه که داشتم می اومدم شکمم قاروقور میکرد از گرسنگی سر به تنم نبود مادرم ناهار را روی میز چیده بود.با خوشحالی به طرف مادرم دویدم و گفتم ناهار اماده است گفت بله گفتم اخ جون گفتش مگه چقدر گشنته که با دیدن میز ناهار انقدر خوشحال شدی گفتم از گشنگی حالم داشتش بد میشد گفت لباساتو درار دستو صورتتو بشور بیا سرمیز گفتم چشم سر میز نشستم همین که اولین قاشوقو خوردم یهو رعدوبرق زد از ترسم دویدم به سمت مادرم مادرم مرا در آغوش گرفت و نوازشم کرد و شروع کرد لالایی خوندن لالا گل پونه بابات رفته سر کوچه لالا عزیزم لالا همین طور که مادرم لالایی میخوند توی بغلش خوابم برد بعد رعدوبرق زد.و باران شروع کرد به باریدن چیک چیک قطرات باران به پنجره خونمون چنگ میزد با خوشحالی به طرف پنجره رفتم و گربه ای را که از ترس خیس شدن به طرف لونشون میرفت را دیدم و ابری را دیدم که جلوی افتاب بود قدیمی ها می گویند بهش میگن خورشیدگرفتگی قطرات باران همچنان می باریدو زیادوزیادترمیشودایا تابه حال شنیدید که میگویند قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود. نویسنده: محدثه ولی - شهر قدس , ...ادامه مطلب

  • موضوع انشا وقتی باران به صدا در می آید ...

  • موضوع انشا: وقتی باران به صدا درمی آید ... باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند. آخر تازه یادشان می افتد که احساسات فطری پاک و زلالی هم هست که در لابه لای افکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند یعنی باران باعث می شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند. چرا که خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.☆باران ، زمین را پاک می سازد ، هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند.♡وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ، حیات ، جان می گیرد و همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند و ممکن است برای یک بار هم که شده صاحب باران را شکر گویند.در بارش باران عدالت را هم می توان دید. چرا که قطره ها ، در همه ی محله های یک شهر و یا بر بام همه ی خانه های یک محله ، با یک نوا, ...ادامه مطلب

  • موضوع انشا وقتی باران به صدا درمی آید ...

  • موضوع انشا: وقتی باران به صدا درمی آید ... باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند. آخر تازه یادشان می افتد که احساسات فطری پاک و زلالی هم هست که در لابه لای افکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند یعنی باران باعث می شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند. چرا که خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.☆باران ، زمین را پاک می سازد ، هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند.♡وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ، حیات ، جان می گیرد و همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند و ممکن است برای یک بار هم که شده صاحب باران را شکر گویند.در بارش باران عدالت را هم می توان دید. چرا که قطره ها ، در همه ی محله های یک شهر و یا بر بام همه ی خانه های یک محله ، با یک نوا, ...ادامه مطلب

  • انشا با موضوع باران و تنهایی من

  • موضوع انشا: باران و تنهایی من هردو تنها.باران با صدایی آرام که گاه یک سری به تنهایی میزند،اما تنهایی که هیچ صدایی ندارد!باران با قدی کشیده و صورتی سپید،اما تنهایی بی هیچ شکلی،همیشه در کنار ماست.باران که گاهی به ما سری میزند،مارا از اینکه تنهایی دوست همیشگی ماست، با خبر میکند..شاید باران همقدم همیشگی ما نباشد، اما تنهایی در هرلحظه ودر همه جا با ماست حتی لحظه ای از ما دور نمیشود که دلمان برایش تنگ شود..!مدت ها بود هوس باران کرده بودم..به ارزویم رسیدم..چتر هفت رنگم را برداشتم.گوشی را در جیبم گذاشتم.هدفنم را دور گردنم انداختم و زیپ چکمه ام را بالا کشیدم.صدای باران مرا به سمت خود میکشید! گویا میدانست قرار است چندساعتی را با من همقدم شود.تند تند از پله ها پایین میرفتم،باران تندی میبارید.چترم را باز کردم و از کوچه و خیابان ها میگذشتم.چتر را دور سرم میچرخاندم...با ارامی قدم میزدم، باران تندتر شد و قطره های خود را محکم تر بر سر چترم میزد..صدای رعد و برق، صدایی که از ان ترس دارم..کافه ای را دیدم! کافه ای کوچک اما با فضایی دلنشین!!!به کافه وارد شدم ،قهوه ای سفارش دادم.تنهایی را در یک روز بارانی با یک استکان قهوه با بادی خنک گذراندم.بخار قهوه ای داغ، باران را برایم دلچسب تر کرده بود!کمی دورتر از از کافه ایستگاهی را دیدم.این تنهایی، باران، قهوه، یک عکس سلفی کم داشت که ان راهم گرفتم.باران ارام , ...ادامه مطلب

  • انشای عینی و ذهنی با موضوع باران

  • موضوع انشا: باران (عینی ذهنی) ازآسمان آبی فروفرستادیم که هم پاک است و هم پاک کننده. آب مایه حیات است که زندگی وحیات سایر موجودات به آن وابسته است،چرا که هرموجود زنده ای برای ادامه ی زندگی خویشتن محتاج آب می باشد. شبی سرد وسوزناک در اوایل پاییزبود،کرختی را در دستانم احساس می کردم.به حیاط خانه مان رفتم.نسیم دست نوازشگر خود رابر سر وصورتم می کشیدو با مهربانی گیسوانم را شانه میزدو آنها را رهسپار باد می نمود. به آسمان خاکستری رنگ شب که دیگر در آن خبری از ستاره های نقره فام وچشمک زن نبود نگریستم.آسمان در ظلمت فرو رفته بود.ناگهان صدای رعب انگیز رعدوبرق راشنیدم،صاعقه ی سفید رنگی ایجادشد به گونه ای آن سیاهی محض برای مدتی کوتاه به روشنایی چشمگیر تبدیل شد.قطره های باران به سوی زمین سقوط میکردند،زمین ن, ...ادامه مطلب

  • انشا با موضوع وقتی باران به صدا در می آید

  • موضوع انشا: وقتی باران به صدا در می آید ... آری شقایق های لطیف ان دشت را برای شکفتن برگزیده بودند. انگار نمی دانستند ان دشت دشت بلاست. در میان ان گل های شقایق غنچه های نازنینی بودند که برگهای لطیف شان زیاد طاقت خشکی و بی ابی را نداشتند . ذخیره ی ابی, ...ادامه مطلب

  • انشا با موضوع بوی خاک پس از بارش باران

  • موضوع انشا: بوی خاک پس از بارش باران مقدمهباران یعنی بوی کاهگل خانه مادر بزرگ ، باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک … بدنه کلیباران که میبارد همه خوشحال میشوند و من خوشحال تر. چون عاشق بوی باران هستم ، وقتی نم نم باران میبارد و بوی خاک در هوای لطیف, ...ادامه مطلب

  • انشا با موضوع بستنی شکلاتی بارانی

  • موشوع انشا: بستنی شکلاتی بارانی هوا بارانی بود اما یک بارانی شیرین!دست پدربزرگم را گرفتم و دویدم بیرون ؛ قامتش خم شده بود اما هنوز هم خوب می دوید.خودش میگفت در روزهای نوجوانی دونده خوبی بوده است!آنقدر دویدیم تا پاهای کوچک من خسته شد و مجبور شدم بایستم ؛ پدر بزرگ خندید و گفت: خسته شدی خانم کوچک؟نگاه, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها