نگارش یازدهم درس اول

ساخت وبلاگ

نگارش یازدهم درس اول

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

موضوع: دست های خالی زمان

بعضی وقت ها در حصاری از جنس زمان گرفتار می شوی.در همان حصار کوچک می مانی و هر ثانیه اش را بارها زندگی می کنی.در گذشته ای می مانی که هوایش از جنس حال است.همین سبب می شود که تو آن را بارها و بارها زندگی کنی...با تمامی لحظات بخندی و گریه کنی...تک تک لحظات به یاد ماندنی.
آنقدر در حصار ثانیه ها می مانی و می مانی تا هنگامی که می خواهی به حال برگردی،می بینی دیگر جایی برای تو نیست.تو هر ثانیه را سالها زندگی کردی و لحظه به لحظه پیر تر شدی.حال را در سالها پیش زندگی کردی؛اما گذشته را کجا بودی؟لابد در گذشته ای پیش از آن!
در میان بازی عقربه ها گم شدی.نه راه را بلدی و نه بازی کردن را.سردرگم تر از همیشه به پیچ و خم های جاده زمان می نگری.آرام آرام قدم بر می داری و وارد خیابان ساعت می شوی.پس از کمی جستجو کوچه ی دقیقه را می یابی و زنگ پلاک ثانیه را به صدا در می آوری.نمی دانی چه کسی در را خواهد گشود.به رو به رو زل میزنی و از اشتیاق لبریزی.در باز می شود و تو ناگهان دوباره خود را در جاده زمان می بینی.هنوز هم آن عابر را به یاد داری.کسی که گذشت و رفت.اما تو هنوز اینجایی.دوباره راه را می پیمایی.دوباره و دوباره و گویی تمام نشدنیست این معرکه ی بی رحم زمان!همانجا است که می فهمی تو محکوم به یک جا ماندنی.محکوم به اینکه ذهنت را در حصار خاطره،زندانی کنی.محکوم به فکر کردن به آن عابر.همانی که سالهاست که نیست،اما تو همچنان در شهر زندگی به دنبالش می دوی.سالها بی وقفه دویدن کار هرکسی نیست.راز و رمزی دربر دارد.دو چیز که اگر کمی دقت کنی آن را خواهی یافت.یک عابر و شوق چشیدن شیرینی خاطراتش...

نوشته: هانیه پیوسته - دبیرستان پیامبر اکرم(ص) شهرستان زرندیه استان مرکزی

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع: دریا

پر از گردو بود
میان آغوش امواج..
به سوی خود کشاند.. نگاهم را
فرمان داد.. قدم هایم را
و پایم را.. به آن سو دواند
رقص دست تو..

گم‌گشته در ساحل
مانده در رد پایم..
گردو های خفته در دامنم..

در میانه هایش عطر تو..
در امتدادش پیداست.. نگاهت
به آن سپردم خودم را
آغوشی که پر بود از تو..

من ماندم و یک روح
به دنبال ردی از تو..
دور از آن جسم
بی رنگ.. شناور برموج..

آغوش مادرم" نوشته ی نیلیا محمودی

گیتارم را دست گرفتم و قدم‌هایم را به سمت ساحل هدایت کردم.
از دور دست‌ها بویش مشامم را قلقلک می‌داد و عطش را باقدرت بیشتری بر‌جانم رها می‌کرد.
آخ مادرجانم چقدر دلم برایت تنگ شده بود..
نگاه نیلگونش را در پس بیکرانه‌هایش دیدم و به قدم‌هایم سرعت بخشیدم.
کنار قایق شکسته‌ی قهوه‌ایی رنگ جای گرفتم، با هیجان و شور و شوقی مضاعف به آن تکیه دادم و نگاهش کردم و آخ از این همه زیبایی که پدر قلبم را در آورده است، طپش هایم که در ساحل طنین انداز میشوند، مرغابی‌ها را در گوشه‌ایی بی‌تحرک می‌نشانند و آرامش ساحل مرا محکم تر از قبل در آغوش میگیرد و جوششِ نوازش‌وار امواج بر روی پای برهنه‌ام لبخندم را عمق میبخشد به گونه ایی که نگاهم از اطراف فراری میشود و در پیچ و تاب گیسوان دریا پناه میگیرد.
بویی در احساسم می‌غلطد، بوی یاس وحشی که نوید آمدن او را می دهد و آفتابگردان‌هایی که میان دستانم رها میشوند، مهر آمدن اورا بر قلبم میزنند، نیلیا! تلفیقی از نیلگونیِ دریا و آسمان و دختر معنوی دریا.
نگاهم بدجور مشغول است.. مشغول کند و کاو تک تک امواجی که بر تن ساحل رها میشوند، بقدری که احساسم را به غلیان می اندازد و بر روی سیم‌های گیتارم به نمایش میگذارد و منی که درگیر خلسه‌ی عمیقی میشوم که تمامم را در بر میگیرد، به راستی مدهوش کننده‌تر از این ملودیِ دل آرام را هرگز جایی دیگر نشنیده‌ام، وقتی حواسم بیش از پیش پرت این زیباییِ فوق‌العاده میشود، گیتار مغموم و دلشکسته‌ام را نمیبینم که چگونه از میان دستانم میگریزد و به صدای مادرم اجازه‌ی طنازیِ بیشتری را میدهد.
نگاهم را میخکوب میکند، دستی که امواج قصد دارند از اسارتش رها شوند، قدم‌هایم بی‌حرف، از آن رقاص عشوه‌گر فرمان میبرند و مرا به سویش میدوانند، این‌بار کسی دستم را نمیگیرد، اینبار برق اشکِ صدف‌های سپیدِ ساحل قلبم را به بازی نمیگیرند، این‌بار نیلیا هم با من همراه میشود تا بدرقه‌ام کند، من با آفتابگردانهایی در دست میروم.. میروم به سوی دستانی که فریاد عشقت را به نمایش گذاشته اند، گویا روز موعود رسیده است..
رها میشوم در آغوش مادرم..مادری که نفس‌هایم را نرم نرمک می‌بوسد و مرا به سویت روانه میکند.. و من دور از آن جسم.. شناور برموج..
این‌بار تکرار آخر هفته های پیش از این نبود.. این‌بار انتظارم قدم برداشت.. و رفت.. و رفت..

نویسنده: نیلیا محمودی

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 205 تاريخ : سه شنبه 24 مهر 1397 ساعت: 7:39