انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر

ساخت وبلاگ
موضوع: «زنگ انشا» زنگ انشایم چو می آید به گوشدل سراسر میفتد اندر خروش از ریاضی دل فگار و خسته ایمدل به شادی های انشا بسته ایم اوستادش هم،چنان بی ذوق نیستدانش آموزی به او بی شوق نیست زنگ انشا چشمه افکار هاستلحظه های شستن زنگار هاست هیچ جسمی اندر این ساعت نبود ذوق انشا روح ها را می ربود زنگ انشا رستخیز زنگ هاستدر نگاهم بهترینِ رنگ هاست فکر ها هر دم به سویی میروندعشق ها بر عقل ها بس میدوند رو به من چون گفت استاد گراننوبتت امد که انشایت بخوان رفتم و آوای سعدی سر زدم سو به حافظ رفتم و پرپر زدم مولوی دانست انشای مرارودکی وار است در لطف و صفا "بوی جوی مولیان آید همییاد یار مهربان آید همی" اندکی بعد از سرایش های منو این سخن ها و نمایش های من دیدم ان تن ها که می افتند زود آنچنان گویی که روحی در نبود یادم آمد حس و حال کودکیبوی جوی مولیان رودکی دل سراسر التهاب و در حذررو به انشا کردمی باری دگر "بوی جوی مولیان آید همییاد یار مهربان آید همی" آسمانا شاد باش و دیر زی جان سوی آسمان آید همی‍‌✍️ شاعر: ساعد آزغ،دانش آموز سال دوازدهم دبیرستان معارف یاسوجنام دبیر: آقای اله یار افراخته، انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت: 22:33

نگارش دوازدهم قطعه ادبی با موضوع ساحل و دریاآرام ، بی هیاهو، ثابت و ایستا به تماشای دشمن ناآرام خود ایستاده بود.موج بر سر موج می کوبید و قصد بلعیدن او را داشت، امّا ساحل به ناچار ایستاده بود و حرکتی نمی کرد..روز به روز دریا از قلمرو او می کاست. بی هیچ بحث و جدلی همه می دانستند ساحل و دریا به ظاهر دوست اما در باطن دشمن یکدیگرند.دریا معتقد بود که بیکران و قدرتمند است و ساحل حقیر و کوچک است. دریا می گفت:از خنکای من دامن ساحل تر می شود ! ساحل می گفت : کشتی هایی که دلِ دریا را می شکافند در کنار من آرام می گیرند و به خواب می روند.دریای بی رحم هر روز با امواج خود که همچون تیر هایی بودند که از تفنگ رها می شدند،به ساحل هجوم می آورد . اما ساحل بی سلاح و بی دفاع در پی صلح با دریا بود و غمی بزرگ به سبب نفرت بی دلیل دریا در دل داشت.صدای فریاد دریا و رقاصی باد میان امواج او سوهان روح بود برای ساحلِ آرام. روزی ساحل در گوش خورشید نجوا کرد که میان ما قضاوت کن، خورشید به او گفت: فردا هنگام طلوع به حضور شما می آیم...دل در دلِ بی قرار ساحل نبود و آن شب هم با دریای بی رحم به سر شد..روز بعد در هنگام طلوع، وقتی که خورشید چشمان خود را گشود، خرامان خرامان در کنج آسمان خزید و ابر ها به احترام او خود را به کناری کشیدند، ندا زد : دریا!ساحل! سخنی با شما دارم، دریا اندکی عقب گرد کرد و آرام گرفت .گوش هر دو به خورشید بود.خورشید زبان گشود و گفت: دریا جانم ، می دانستی اگر ساحل نبود مقصد کشتی هایت کجا بود؟ رقاصی امواجت به کجا ختم می شد؟ تماشاگران تو کجا پناه می گرفتند؟ساحل جانم، اگر دریا نبود تو کویر برهوتی بیش نبودی!شما را خداوند از روز ازل دوست و همراه آفرید نه تو دریا را گل کردی و نه دریا تو را بلعید.خط چ انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت: 22:33

نگارش دوازدهم انشا با موضوع دفتر خاطراتمچند روزی بود که به دنبالش می‌گشتم، صندوقچه ی اسرار من ، کنزِ بی پایانِ من ، محرم اسرار من ، همان چیزی که در روز های سختی ام به لرزش کلماتم گوش می‌سپرد . چیزی که، هنگامی که جوهر خودکارم را از سر ناکامی ام محکم بر صفحات ظریفش می‌کشیدم ، حتی کلمه ای سخن نمی‌گفت. پیدایش کردم... گفتم :« ای دفتر خاطرات کودکی و نوجوانی ام ! توی ای سنبل یادبودهای عشق باشکوه زندگانیم ! تو ای صفحه ی سیاه شده ، از سپیدی های روز های خوشم ، و از تاریکی های دوران غم و اندوه من ، تو چگونه میتوانی آن همه خاطرات را محفوظ نگاه داری؟گفت :« اِی کسی که بر یادداشت های صفحاتم مینویسی ، اِی که دوستی ات همچون خورشیدی است که پیوسته افق حیات پاکدلان را روشن می‌سازد ! من صفحاتم را نرم و ظریف به وجود آوردم که اگر آتش خواست صفحات مرا بخواند ، من در آتش بسوزم و اگر آب خواست بخواند ، از درون پاره پاره شوم ، تا کنز اسرار من باز نشود ، این است سرّ راز داریِ من.»گفتم چگونه آه های سرد کنج سینه ام تو را از پای در نمی آورد؟... گفت :« زیرا پروانه به من آموخت که اگر عشقِ خدمت به دل داری ،در شمع غم ها بسوز.»گفتم :« در دلت چه ها نگاه داشته ای ؟گفت عاشقی را در خود جای داده ام که دو چشمان معشوقش ، دادگاه! دو لبانش دادسرا ! و ابروهایش هیئت منصفه بوده اند که عاشق را به حبس ابد محکوم کرده اند.»گفتم سخنم؟ گفت :« شنیدن دارد. گفتم تیغ زبان هایم؟ گفت :« در زیر خنجرت جان دادن لذت دارد.»گفتم :« خاطراتم به مقصد نهایی خود رسیدند و من از هرگونه غم و اندوه خالی شده ام ، اما برای تو چه کنم که جبران شود ؟ گفت در هنگامه ی خوشحالی ، از شادی هایت برای من بگو ، تا ابد راز دار و غم خوار تو در شادی و غم خواهم بود. انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت: 22:33

انشا با موضوع کنکور چه بر سر ما آورده؟برحسب واقعیت زندگی شخصی اینجانب▪️به یاد می‌آورم شبی را که همه در خواب بودند و رویاهایشان را زندگی میکردند و من خیره به پنجره اتاق در ذهنم روزها را شمارش میکردم چند روز مانده ؟ چند صفحه مانده؟ کدام یک مهم ترند؟ امتحانات نهایی یا کنکور؟عقربه های ساعت نشان میداد که دوساعتی است در پس ذهنم برای آینده ای نامشخص می‌جنگم و خواب به چشمانم نمی آید دفترم را از روی میز برمیدارم و صفحه ای را باز می کنم. ▪️خودکار به دست آغاز می‌کنم ۹۰روز مانده، ۷۰ درصد دروس خوانده شده و قید چند درس را زدم و آن ها را نمیخوانم برای بعضی درس ها وقت بیشتری می گذارم و...در نهایت سوالات ذهنم را روی کاغذ نوشتم. اگر قبول نشوم چه؟اگر مجاز به انتخاب رشته نشوم چه؟ اگه پشت غول کنکور بمانم چه؟ آینده ام چه میشود؟ اگر روز کنکور مریض بشوم چه ؟ تمام زحماتم از بین میرود؟ تمام شب بیداری هایم پوچ می‌شود ؟ استعداد من در این آزمون مشخص می‌شود؟ چه قدر شانس در این آزمون سهیم است؟▪️ذهنم خسته می‌شود و غباری از غم به چهره مضطربم می نشیند. از جایم بلند می‌شوم و روبه آیینه می ایستم نگاهی به خودم می اندازم.من دختری باهوش و علاقمند به هنرم و استعداد خوبی در یادگیری درس ریاضی و شیمی دارم و با تمام سلول هایم ادبیات را درک می کنم و از بیت بیت آن لذت می برم و در مدرسه معدل خوبی کسب میکنم حال اگر در این غول شکست بخورم زیر سوال می روم؟ تحقیر می‌شوم؟ نه ترس را از چشمانم بیرون می کنم و تصمیمم را قطعی می کنم. صبح در اولین فرصت به کافی نت مراجعه می کنم و به جای کنکور تجربی در کنکور ریاضی ثبت نام می‌کنم.ترس اطرافیانم درون من رخنه نمیکند. حالا قوی تر از دیروز و بدون هیچ ترسی پیش به سوی آینده و سرنوشتم قدم بر انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 30 خرداد 1401 ساعت: 3:52

انشا با موضوع دلم یک عید قدیمی مى خواهد! آخرین روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر کوچه بیاید.برایم پیراهنی سفید با آستین های پف و سارافون جین خریده باشند و کفش های بندی قرمز که دلم برایش غنج برود! و کتاب قصه ی "دخترک دریا" با جلد شمیز... پدر بزرگم زنده باشد و سنگک به دست وارد خانه مان شود و پشت سرش "مادر بزرگ" با خنچه ای بر سرش از عیدی های رنگارنگ ما دلم شمعدانی های سرخ کنار حوض مان را می خواهد بنفشه ها و اطلسی ها و "مادرم" صدا کردنِ عاشقانه ی پدرم را...دلم تماشا می خواهد! وقتی دقت ظریف گره کراواتش را در گوشه ای از آینه تماشا می کردم. دلم خنده های جوان مادرم را می خواهد، وقتی هزار بار زیباتر مى شد. دلم یک عید قدیمی می خواهدیک عید واقعی!که در آن تمام مردم شهر، بی وقفه شاد باشند، نه کسی عزادار آخرین پرواز باشد و نه بیم بیماری، تن شهر را بلرزاند.عیدی که دنیا ما را قرنطیه نکند!دلم، یک عید قدیمی می خواهدبدون ماسک، بدون احتکار،بدون این همه رنج و دلهره... انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 30 خرداد 1401 ساعت: 3:52

نگارش یازدهم درس چهارم  گفت و گوی ابر با آسمان▪️به نام خالق هستی بخشابر که نمی توانست دست روی دست بگذارد و نظاره گر حال پریشان و آشفته ی آسمان باشد؛ نزد آسمان رفت وبه اوگفت:«ای دوست من چرا اینقدر آشفته وپریشانی؟! حال بد تو رنگ و روی من رانیز دگرگون کرده. من طاقت غم تو را ندارم بامن حرف بزن وخودت را خالی کن. آسمان گفت:«عزیز من دست روی دلم نگذار که هم غم دارد و هم بوی دلتنگی!... ناگزیرم برای اینکه اندکی حال روحی ام سامان بگیرد. خودم راخالی کنم؛ باران را ازچشم خودم بیندازم.»بااین حرف، آسمان نمی تواند بغض خودراقورت دهد. با تمام وجود و از ته دل ناله سر می دهد و صدای مهیب رعدوبرق وجود آسمانیان و همچنین زمینیان را می لرزاند. باران با ناز و رقص، دلبرانه بر روی زمین می ریزد و آن را لمس میکندوصدای زیبای خود را بلند تر می کند تا با درختان، گل ها وحتی انسان ها حال واحوال کند. چتر با دیدن باران از شوق، بالا و پایین می پرد. به او سلام می دهد.می گوید: دلم بی نهایت تنگت بود! ای دوست همیشگی من! چتربه باران گفت:«چرا همه تو را دوست دارند ولی من راانتخاب می کنند؟ باران باکمی تأمل گفت:«انسانها موجوداتی خارق العاده و عجیب اند که نمی شود آنها را دقیق پیش بینی کرد. چتر گفت:«نامردی است که زحمت باریدن و رقصیدن باتو باشد و زحمت خیس نشدن بامن!اما لذت وخوشحالی مال دونفری باشد که به واسطه ی ما عاشقانه کنارهم قدم می زنند. چتر باری دیگر، سوالی آسمان رانگاه کرد و گفت:«ای دوست من تو چرا با وجود اینکه روحی لطیف واحساسی داری اما زمانی که دلت از زمین و زمان می گیرد آنچنان فریاد می زنی (درقالب رعدوبرق) که در زمینیان رعب و وحشت ایجاد می کنی؟ باران چهره ی خود را درهم کشید وگفت:«آن لحظه آنقدر دلم گرفته است که انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 30 خرداد 1401 ساعت: 3:52

نگارش دهم عینک نوشتن با موضوع  آسمان شب شب عیش است و ساقی با شراب ناب می آیدز عکس طلعت او شعلهٔ مهتاب می آیدشب اندوه و تنهایی مرا از مطلع دولتبشارت داد کان خورشید عالمتاب می آیدچون اندر می آید خیال ل انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 242 تاريخ : سه شنبه 16 دی 1399 ساعت: 2:50

انشا با موضوع ماسک و سلامتی دوشنبه ی سردی بود ماسک جلوی ورود و خروج دم و بازدم مرا گرفته بود؛ از این کارش ناراحت بود.اما نمی دانست که دارد از جان من محافظت می کند. با او حس رفاقت داشتم؛زیرا خودش را س انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 248 تاريخ : سه شنبه 16 دی 1399 ساعت: 2:50

نگارش یازدهم درس دوم گسترش محتوا زمان و مکان موضوع دوشاب به نام خدایی که جهان و جهانیان را آفرید و انسان را اشرف مخلوقات قرار دادآفریدگار هستی جهان را زیبا و منظم آفریده است از این رو عالم انشای الهی انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 600 تاريخ : سه شنبه 16 دی 1399 ساعت: 2:50

نگارش یازدهم گسترش محتوا با موضوع آیین برگزاری شب یلدا در خراسانخراسان که عظمت آن در تاریخ این مرز و بوم از سابقه ای دیرینه برخوردار است،همواره در ادوار تاریخی از بخش های اصلی ایران زمین محسوب و به انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 194 تاريخ : سه شنبه 16 دی 1399 ساعت: 2:50