موضوع انشا: خاطرات یک دفتر مشق
کاش هیچوقت خط نداشتم. آخه همه فکر می کنن من هفت خط روزگارم . خوش به حال دفتر نقاشی، حداقل تو طول زندگیش یه آب و رنگی میبینه. لااقل بچه ها با علاقه روش خط میکشن. اما من چی ، علاوه بر این که بچه ها یه نفرت کاذب از من دارن ، جوری روی من خط میکشن که انگار می خوان روی ماشین معلمشون خط بندازن ، آخه یکی نیست به اینا بگه ای نا دانش آموز دانش آموز نما ، مال دشمن که نیست مال خودته. جوری با حرص کلمه پدر و مادر رو روی من حکاکی می کرد که فکر کردم یه کرگدن آفریقایی داره از روم رد میشه. گفتم لعنت بر پدر و مادر مردم آزار.
دارم از سرما یخ میزنم. آخه یخچال هم جای دفتره؟ من الان باید پیش دفتر ریاضی و پاک کن باشم. شدم همدم پنیر و ماست و کره. نخود مغز اومد مشقاشو بنویسه ، یدفه گشنش شد اومد سر یخچال. پیتزا رو که دید منو اینجا جا گذاشت. این پرتقال هم هی منو دست میندازه و میگه از دفتر مشق ممد قلی زاده چه خبر؟ بالاخره پیدا شد ؟
چرا کسی به این بچه نگفته که منو باید با پاک کن پاک کنه نه با کیسه.احتمالا بعد از کیسه هم نوبت لیف و صابون یه مشت و مال حسابیه . بچه اون لنگو بده . زشته منو اینجوری از حموم بیرون می بری . ما جلو خونواده آبرو داریم.[enshay.blog.ir]
فقط شانس آوردم که منو داخل سطل آشغال انداخت . و گر نه معلوم نبود چه بلایی سرممی اومد . دیگه کم کم داشت به فین و آب بینی و ... می رسید.
اینارو گفتم که شاید دل دفترمشق بعدیش بسوزه و از دستش فرار کنه.
نوشته: خشایار طاهری ، کلاس نهم ، استان چهارمحال و بختیاری
انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 203 تاريخ : پنجشنبه 24 آبان 1397 ساعت: 8:23