موضوع انشا: طنز تلخ
شب بود و خورشید به روشنی میدرخشید. پیرمردی جوان یکّه و تنها با خانوادهاش در سکوت گوشخراش خیابان قدمزنان ایستاده بودند و درحالیکه میخندید، صدای گریهٔ آنان بهقدری بلند بود که کسی نشنود. آنها پیاده با ماشین به خانه رسیدند و چون هوا سرد بود، زیر باد کولر خودشان را گرم کردند. پسرک که دختری بیش نبود با دهان بسته گفت: بهتر است به سلمانی بروم و کفشهایم را اتو کنم. پس به نجاری رفت و مقداری چیپس و پفک خرید و در راه خانه قصد نوشتن نامهایی را داشت. پس خودکار آبی را برداشت و با خطی زیبا و قرمز نوشت:انشایم دروغی صادقانه بود.
انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت: 19:50