موضوع انشا: عاشق خورشید
دانههایبلورینبرفهمچنانمیبارید،اما منعاشقخورشیدبودمومنتظربودمتاآن طلوعکند.
دخترک شال بافتنی سفیدش را کهرویآنیکگلسرخکوچکبافتهشدهبود رابهدورگردنمانداخت؛وبعدازکمیبازیبا گلولههایبرفیباخواهرکوچکترشوباآن چکمههایصورتیردپایزیباییدربرف میگذاشتند.
چندروزیگذشتومنمنتظرخورشید زیبابودمتاطلوعکند.
درختانبرهنهشده بودند،گوییهمهشانجامعسفیدهمچو ابریشمبهتنکردهبودند،جزیکدرختکه بجایمرواریدهایسفیدبرفشکوفههای سفیدوصورتیازآنروییدهبودند.
چندروزدیگرهمگذشتوانتظارمبهسر آمد؛خورشیدتابانازپشتکوههایبلند سربیرونآورد.
چهزیباودرخشانبود،بزرگترازآنبودکهتصورش را می کردم. اوهمچنانبالاترمیآمدومنازگرمای وجوداوکوچکوکوچکترمیشدم.
تماممدتباچشماندکمهایشکلمکه یکیزردودیگریمشکیبودبهاونگاه میکردم.تماشایلذتبخشاو مرا کوچکترمیکرد،امامنایناحساس رادوستداشتم؛دیگرفقطچشمانم باآنشالگردنیبرایمباقیماندهبود؛
ولیمننگاهبهاینخورشیدطلاییوگرموزیبارادوستداشتمتاآنجایی کهخودمآبشدم.
گاهیعاشقییعنیپایانزندگیتو برایشروعزندگیکسیکهدوستش داری.
انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 193 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:15